داستان یک زندگی

علمی ُاجتماعیُ بهداشتی،مذهبی

داستان یک زندگی

علمی ُاجتماعیُ بهداشتی،مذهبی

معصومیت درخطرکودکان

خدایافریادرس کودکان معصوم ما توئی

مردی سوارموتورسیکلت بارکشی است جلوی خوددختربچه ای راسوارکرده ازآشغالهابطری پلاستیکی وکارتن جمع آوری میکنداین کودک معصوم تازیانه هوارابرروی پوست لطیف خوداحساس میکندوشایدگاهی جهت کمک به پدرباآشغالهابازی میکند

میکندمن نمیتوانم حالت چهره اوراآنطوری که بودبنویسم همینقدرمیدانم که دیدن این منظره آنقدرمراناراحت کردکه به خانه دویدم وباصدای بلندگر یه کردم آری گر یه کردم وازخداخواستم رحمی به این نهالهای زیبای خودش که دردست پدرهاومادرهاگرفتارندبنمایدآخراین بچه باهمسالان خودچه فرقی دارد؟آنهادرنازونعمت واودرنکبت وفقر.آیافریادرسی هست که جلوی این بیعدالتی راازیک نقطه قطع کند؟

این دخترپس ازبزرگ شدن به احتمال قوی شبیه به پدرومادرخودش شده وموجبات بدبختی موجوددیگری رافراهم خواهدساخت چکاربایدکرد؟آیاوقت آن نرسیده است که قانون، حق نگهداری ازفرزندرا،ازچنین پدرومادری گرفته وبه خیرین و یادولت واگذارکند؟ البته شایدوضع این دخترنسبت به همسالان خودکه گدائی یادمیگیرندبهترهم باشد!!

آری من شاهدچندین باررفت وآمداین کاروان نکبت بودم وروزی درکمال ناباوری این دخترراجلوی خوددرپارکینگ خانه دیدم و نتوانستم وضع کثیف او راتحمل کنم ودرکمال ناباوری وحماقت و...وبا سنگدلی اوراازپارکینگ خانه بیرون کردم

اف برمن. ایکاش بجای من انسان باعاطفه دیگر ی بودواینکاررانمیکردنمیدانم حرفهای عالم بی عملی مثل من تاثیری خواهدداشت یانه؟ وشایدبخاطرجبران این گناه باشدکه دست به قلم بردم تا توبه من قبول شود!!نمیدانم . اماامیدوارم روزی برسدکه کمترشاهدچنین صحنه هائی باشیم انشاءالله

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد